تنها امید زندگیم لیلیاتنها امید زندگیم لیلیا، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 25 روز سن داره

lilia my little angel

مادرانه

دختر قشنگم این روزا خیلی خیلی وقت کم میارم . نمی تونم بیام واست تند تند بنویسم اخه شما نینی هستی خیلی نی نی هستی واسه همین یا داری گریه می کنی (البته گریه هات خیلی خوردنیه چون بیشتر نق نق می کنی تا گریه  ) یا شیر می خوای یا باید پوشکتو عوض کنم یا لباساتو عوض کنم یا الهی بمیرم بعضی شبا دل درد داری همش می خوای زیر سینه باشی تا آروم بشی یا باید بخوابونمت البته همه اینا با کمک مامان میتا امکان پذیره ولی به خدا تو خیلی خیلی ماهییییییییییییییییییییی کیف می کنم وقتی بوت می کنم و بغلت می کنم میخوام بدونی چقدر زیاد عاشقتم خوشگلم بوسسسسس یه دنیا با یه بغل گنده ...
30 مرداد 1390

یه اتقاق جالب

بمیرم الهی امروز کلی بالا اوردی و من کلی غصه خوردم اما............ اما..............ا مروز شما روی بابایی پی پی کردی مادر راستی من دیشب از بابا متین یه 100 دلاری با یه کیک خوشگل کادو گرفتم لیلیای مامان عاشقتم که حساسیت صورتت خوب شد دختر عزیزم د وست دارم یه دنیاااااااااااااااااااااااااااااا راستی نفسم امشب شبه قدره شما لطف کردی و پیش مامان میتا خوابی بابا جونم که رفته شمال بابایی هم خونه خودمونه   من کلی دعا خوندم و واسه همه دعا کردم کلی از خدا خواستم همیشه سالم و سلامت باشی هم شما هم همه آدما مادرم یادت باشه هر وقت بزرگ شدی شمام توی این روزا واسه همه دعا کن دوست دارم ...
29 مرداد 1390

شب تولد مامانی

دخملییییییییی امشب شب تولدمه هنوز هیچکی یادش نبوده که بهم تبریک بگه فقط مامان میتا گفته بابا جون من منتظره کادوام.................... راستی گلم دیشب خیلی ذل ذرذ ذاشتی دلم میخواد بیام تند تند برات بنویسم اما به خدا وقط نمیشه یا دارم به شما شیر میدم یا پستونکتونو میندازی باید بیام کنارت همش پستونکو بهت بدم بعد باید پوشکتو عوض کنم بعد باید بغلت کنم باهات حرف بزنم بعد اگه خدا بخواد شما لطف می کنی به مامان و میخوابی   تازه کار خونه............ اما دخملم خدا می دونه چقدر این کارا لذت بخشه من کیف می کنم عسل مادر. ...
27 مرداد 1390

دارم می میرم مادری

وای دیروز تازه بعد از چهل روز رفتیم خونه تا بابایی بیاد شمارو خوابوندم و افتادم به جونه خونه لباسا رو انداختم تو ماشین   خونرو جارو کردم یخچالو تمیز کردم وای اشپزخونهههههههه مردم کلیم خاک تو خونه بود میگم دخملی خودمونیم خونه داری خیلی سختهههههههههههههه ...
26 مرداد 1390

روئیای شیرینم

دخترکم نمی دونی چقدر از وجودت لذت می برم از حرکاتت از بزرگ شدنت از شیر خوردنت مخصوصا موقعی که گشنته و دنبال سینه میگردی........... چند روز بود که صورتت بدجوری پر از خشکی شده بود و و حشتناک قرمز بود خیلی قصه خوردم مادری الان شکر بهتر شدی. الانم که پیش مامان میتا خوابی از دیروز هم که رفتیم خونه خودمون فقط شبا میایم اینجا..... پریروزم که چهلت بود چهل روزگیت مبارک باشه گل مادر ...
26 مرداد 1390